✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...
✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...

منوپسرم

 گاهی دلم برای خودم تنگ میشود   گاهی برای شما نه باز هم برای خودم تنگ میشود......







  یه کلیپی ساختیم منوپسرم .....دیدیدحتما نظرتونو بگید.....

 


کلیک کن



مطمعنم هیچ کدومتون کلیپو با صدا ندیدین.....وای از تنبلی ....نگاه کنین خیلی بانمکه


شهید اوینی

جاذبه خاک به ماندن می خواند و آن عهد باطنی به رفتن ...

عقل به ماندن می خواند و عشق ، به رفتن ...

و این دو ، هر دو را ...

و هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان ،

در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود ...

 

دنیای مجازی

واقعی بودیم ، باورمان نکردند ،مجازی شدیم ، فیلترمان کردند !و چه دنیایی ساخته‌اند برای ما....

اما من گاهی ادمهای دنیای مجازی را......به ادمهای اطرافم ترجیح میدهم!

 وقتی بی ترس از قضاوت ادمها ...از دردها و دغدغه هایم میگویم

 گاهی درد دل بعضی ها انگار...حرفهای دل توست ...که انقدر نگفتی باورت شده بی دردی

و دلیل این بغض که همیشه با توست.......و نفس کشیدن را برایت سخت میکند نمیفهمی!

 

ادامه مطلب ...

فواید معنوی وضو

1-موجب سفید رویی در قیامت

پیامبر خدا(ص) در پاسخ به فردی در خصوص وصف مؤمنان و کافران در قیامت فرمودند: «أَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَغُرٌّ مُحَجَّلُونَ مِنْ أَثَرِ الْوُضُوءِ وَ السُّجُودِ وَ أَمَّا الْکَافِرُونَ فَمُسْوَدُّونَ الْوُجُوهُ فَیُؤْتَى بِهِمْ إِلَى الصِّرَاط»(11)؛ مؤمنان درخشان و روسفید بر اثر وضو و کافران سیه‏‌رویند و آنها را بر کنار صراط آورند.

2-درک ثواب شهدا

پیامبر خدا(ص) در ادامه روایت قبلی با تأکید بر دائم الوضوء بودن می فرماید: «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عَلَى طَهَارَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّکَ تَکُونُ إِذَا مِتَّ عَلَى طَهَارَةٍ مِتَّ شَهِیداً»(12)؛ اگر می‌توانی همیشه با وضو باشی، این عمل را ترک نکن، چرا که ملک‌الموت آنگاه که روح بنده‌ای را که با وضو باشد، او را شهید محسوب خواهد کرد.

3-بخشش گناهان

از دیگر اسرار وضو بخشش گناهان است، امام باقر(ع) در این خصوص فرموده‌اند: «ثَلَاثٌ کَفَّارَات‏ فَإِسْبَاغُ الْوُضُوءِ فِی السَّبَرَاتِ وَ الْمَشْیُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِلَى الْجَمَاعَاتِ وَ الْمُحَافَظَةُ عَلَى الصَّلَوَات‏»(13)؛ سه چیز است که جبران کننده و محو کننده گناه است: کامل گرفتن وضو در هوای بسیار سرد، راه رفتن در شب و روز به سوی جماعت‌های اسلامی (نماز جماعت و جمعه )، مراقبت بر انجام صحیح نمازها.

4-ثواب شب زنده‌داری

اگر کسی قبل از رفتن به رختخواب وضو بگیرد، مانند کسی می‌ماند که تمام شب را به عبادت سپری کرده است، پیامبر خدا(ص) فرموده‌اند: «مَنْ بَاتَ عَلَى طُهْرٍ فَکَأَنَّمَا أَحْیَا اللَّیْلَ کُلَّه»(14)؛ کسی که شب را با وضو بیارامد، گویی که تمام شب را به احیاء و عبادت گذرانده است.

5-مانع از تجاوز به حقوق دیگران

فلسفه دیگر وضو این است که رعایت شرایط وضو موجب می‌شود تا مسلمان‌ها از تجاوز به حقوق دیگران پرهیز کنند، چرا که از شرایط صحت وضو غصبی نبودن آب و همین طور ظرف وضو است، بنابراین برای اینکه مسلمانی بتواند این وظیفه دینی را به طور صحیح ادا کند، لازم است مراقب اعمال و رفتار خود بوده و از تجاوز به حقوق دیگران پرهیز کند.

زن نق نقو

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزهای مختلف شکایت می کرد.
 تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد.
بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی محکم به پشت سر زن زد و او در دم، کشته شد.
در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانۀ تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را به نشانۀ مخالفت تکان می داد.
پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.
کشاورز گفت: «خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من می گفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق می کردم.»
کشیش پرسید: «پس مردها چه می گفتند؟»
کشاورز گفت: «آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه!؟»


عشقولانه

 یک روز تو را از عمق قصه های هزار و یک شب بیرون می کشم
و به آرامی پای فنجان قهوه ام می نشانم

به تو می آموزم که چگونه از بعیدترین روزن قلبم وارد شوی
و در بهترین نقطه ی آن ساکن !
آنگاه تو را پنهان می کنم
پشت کوهی از تشبیه های شاعرانه
پشت انبوهی از قصه های عاشقانه
پشت غزل و قصیده
پشت کنایه و ایهام
چنان که هیچ چشم پرسشگری تو را نبیند
و هیچ دست مشتاقی به تو نرسد
من تو را دوست خواهم داشت
آرام و ممتد . . .
ساکت و صبور . . .
چنان که پادشاه قصه های شهرزاد را ناتمام رها کند
و بهرام از هفت کوشک دل بکند
و شتابان به دیدار تو بیایند
من می توانم زیباترین ترکیبها را کنار هم بچینم
و تو را در اوج غزلی زیبا بستایم
ببین ! من عاشقت بودن را خوب بلدم !
دوست داشتنت را به من بسپار . . .

دو واقعیت فقر فرهنگی مردم!


.چارلی چاپلین :

  
من هر قدر با کار طنز، کوشش کردم تا مردم " بفهمند" ...اما آنها فقط " خندیدند " !


امام سجاد (ع) :

 
پدرم با برترین مردان زمان خویش در خون غلتید تا مردم " بفهمند" اما آنان فقط" گریه کردند 
 

خون دل

 

  مردی سگی داشت که در حال مردن بود.

او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد.

 گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد   پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ مردگفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد.

گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟مردگفت: نه از گرسنگی می‌میرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می‌دهد.

گدا یک کیسه پر در دست مرد   دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ مرد گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمی‌دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟

مردگفت: نان‌ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه می‌کنم.

گدا گفت : خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل


چقدر خون دل خوردیم الکی

 

با جان و دل گوش کردن!

مردی که دیگر تحمل مشاجرات با همسر خود را نداشت، از استادی تقاضای کمک کرد.

به استاد گفت: «به محض اینکه یکی از ما شروع به صحبت می‌کند، دیگری حرف او را قطع می‌کند. بحث آغاز می‌شود و باز هم کار ما به مشاجره می‌کشد. بعد هم هر دو بدخلق می‌شویم. در حالی که یکدیگر را بسیار دوست داریم، اما نمی‌توانیم به این وضعیت ادامه دهیم. دیگر نمی‌دانم که چه باید بکنم.»
استاد گفت: «باید گوش کردن به سخنان همسرت را یاد بگیری. وقتی این اصل را رعایت کردی، دوباره نزد من بیا.»

مرد سه ماه بعد نزد استاد آمد و گفت که یاد گرفته است به تمام سخنان همسرش گوش دهد. استاد لبخندی زد و گفت: «بسیار خوب. اگر می‌خواهی زندگی زناشویی موفقی داشته باشی باید یاد بگیری به تمام حرف‌هایی که نمی‌زند هم گوش کنی.»

لبخنــــد بـــزن

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺴﺘﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ...

ﭼﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺮﯼ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ....

ﭼﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺎﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻨﺖ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺗﻨﺪﺭﺳﺖ ﻫﺴﺖ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ...

ﭼﻮﻥ ﺍﺩﻣﻬﺎﯼ ﻣﺮﯾﺾ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ

ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﻥ

ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ...

ﭼﻮﻥ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺭﺯﻭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ

ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻧﯿﮏ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ...

ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﺍ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻦ

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺴﺘﯽ...

ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ آﺭﺯﻭﯼ ﺍﯾﻨﻦ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷن

مادرشهیدی که هیچ وقت گریه نکرد

امروز صبح داشتم تلویزیون نگاه میکردم........یه خانومی رو نشون میداد که میگفتند هیچوقت ندیدن برای فرزند شهیدش گریه کنه......باخودم گفتم مگه میشه ادم پاره ی تنشو از دست بده ولی گریه نکنه؟؟؟؟

دختراش هم میگفتند مادرمون هیچوقت گریه نکرده.......

مادر شهید تقریبا 70سالش بود ....میگفت :من پنج تا بچه ی دیگه داشتم   و نمیخاستم اونا اشکای منو ببینند و ناراحت بشن بنابراین جایی گریه میکردم که اونا نباشند و نبینند...چون بچه هامو دوست داشتم میخاستم همیشه منو خوشحال ببینند....

به این نتیجه رسیدم وقتی کسیرو خیلی خیلی دوست داری باید بهش لبخند بزنی نه اینکه گریه کنی و دل اطرافیانتو خون کنی....



لبخند بزن به نسیمی که مدام نوازشت می کند .
و به بلبلانی که با حس وشوقی وصف ناپذیر برایت ترانه ای عاشقانه سر می دهند.

لبخند بزن به دیروزی که خوش بود و به امروزی که زیباست و به فردایی که رویایی خواهد بود.

لبخند بزن به خدایی که با نعمتهایش، لبخند را میهمان لبهایت می کند.

«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ

tenth-night-muharram

«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ
 الْحُسَیْنِ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»

فرارسیدن تاسوعاوعاشورای حسینی تسلیت باد

 کاش تا خیمه سبزت برسد فریادم

من از آن روز که در بند توام آزادم

عاشقم دست خودم نیست بگو تا چه کنم

دل به یک یوسف گم گشته زیبا دادم

باز من ماندم و پرونده امضا نشده

کاش با یک نظر لطف کنی دلشادم 

عافیت در دل من راه بصیرت بسته

    شد هوس جای تو موعود من و میعادم         

بنده ای بی صفت و هر چه که بادابادم

ترسم این چشم به دیدار تو عادت نکند

بسکه بر جلوه صد رنگ گنه معتادم

تشنه روی توام رفع عطش می خواهم

گفتم از تشنگی و یاد لبی افتادم

مثل زهرا وسط روضه زپا افتادم

بعد یک عمر حسین است فقط ذکر لبم

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

نام تو حرز نجات است مبادا برود

در سرازیری قبر اسم شما از یادم 

چون در لحدم نکیر و منکر دیدند

یک یک همه اعضای مرا بوئیدند

دیدند زمن بوی حسین می آید

از آمدن خویش خجل گردیدند


تو این شبو روزا و مخصوصا امشب برای پیروزی مسلمانان عالم دعا کنیم...مسلمانهایی که فقط به جرم وجود محبت اهل بیت تو دلشون کشته میشن

ما اینجوری داغون میشیم ....مهدی فاطمه دلش خونه.....برای فرج امام زمانمون دعا کنیم تا همه ی مشکلاتمون حل بشه


اندکی فکر کن ...

به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند .

به بچه هایی فکر کن که گفتند :" بابا زود برگرد "و اکنون نشسته اند و

هنوز انتظار می کشند .

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند

و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند .

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم

می ایستندو بعد " غرور " شان مانع از " عذر خواهی " می شود ،

و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد .

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ ،

ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند ،سوگواری می کنم .

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستندکه ،

آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند ،

و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،گریه می کنم .

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...کسانی که بیش از همه دوستشان دارید ،

فرصت را برای طلب " بخشش " مغتنم شمارید،در مورد هر کسی که در

 حقش مرتکب اشتباهی شده اید .قدر لحظات خود را بدانید .

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنهاخودشان از دل شما خبر دارند

از دست ندهید ؛زیرا اگر دیگر آنها نباشند ،برای اظهار ندامت خیلی دیر

خواهد بود." دیروز "گذشته است ؛و" آینده "ممکن است هرگزوجود

نداشته باشد. لحظه " حال را دریاب چون تنها فرصتی است که برای

رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری .اندکی فکر کن

پندهایی از حاج محمّــد اسماعیل دولابی (رحمة الله علیه)


 دل های مؤمنین که به هم وصل می شود ، *آب کُر* است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است. شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود، بلکه متنجس را هم پاک می کند." بعضی از مؤمنین آب قلیل هستند؛ هرگاه خود را آلوده کنند، ملاقات با یک شخص بزرگ که به منزله ی آب کرُ می باشد، آنها را پاک می کند.

موالیان ما دست ما را گرفتند تا از بازار دنیا عبور دهند و به آخرت و دیدار خدا برسانند، ولی ما سرگرم متاع دنیا شدیم و دستمان را از دستشان بیرون کشیدیم و لذا در بازار دنیا گم شدیم و محجوب در پرده ی غیبت گشتیم. خدا و امام غایب نیستند. هر چه در نظر اهل دنیا غایب است، در نظر مؤمنین حاضر است.

محبت، کارش تغییر دادن و رنگ زدن است. مگر نمی بینی آن کس که دوستش داری، اخلاق و رفتار تو را عوض کرده و تو مانند او شده ای؟ موالیان ما، ما را با محبت خود رنگ الهی می زنند.

مجالس ذکر اهل بیت علیهم السلام حوض کوثر است، انسان را تمیز و سبک می کند؛ روضه ای از روضه های بهشت است.

کسی که در سیرش به مقام رضا برسد، در بین راه نمی ماند و به مقصد می رسد؛ همان گونه که شخصی که حضرت رضا علیه السلام را به امامت قبول کند، تا امام دوازدهم را قبول خواهد داشت. در حالی که ممکن است کسی امامان پیش از حضرت رضا علیه السلام را قبول داشته باشد و دوازده امامی نباشد؛ مثل زیدیه و اسماعیلیه.

 

ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺗﻮ

 ﺻﺪﺍﯼِ ﭘﺸﺖِ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺻﺪﺍﯼِ ﻣﻦ ﺍست
ﺑﯿﺎ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﺪﺍ؛ ﮔﺪﺍﯼِ ﻣﻦ ﺍست
ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻦِ ﭘﺸﺖِ ﺩﺭ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺸﺖِ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪٔ ﺗﻮ ﺟﺎﯼِ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻞ ﻭ ﺗﺒﺎﺭﻡ ﻫﻤﻪ ﻏﻼﻡِ ﺗﻮأند
ﮐﻪ ﻧﻮﮐﺮﯼِ ﺗﺒﺎﺭﺕ ﻓﻘﻂ ﺩﻋﺎﯼِ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
  ﻣﯿﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪٔ ﻣﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥِ ﺑﺮ ﺗﻮ ﮔﺮﻩ ﮔﺸﺎﯼِ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ 

گـروه خـونـی شمـا چیـه ؟


B+ :حسـاس
B- :مـهربـان
A+ :جـذاب
A- :خودپسنـد
AB+ :زیبـا
AB- :سـاده
O+ :دوسـت داشتنـی
O- :باحـال

مـن کـه اگـه نگـم ،
 بـازم مـعـلـومـه زیبا هستم

لباس زیبای دروغ


روزی دروغ به حقیقت گفت: مــــیل داری باهم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم،

حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد.

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد.

دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او راپوشید و رفت.

از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود....

وقتی بچه بودم

وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم.

 مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت «می‌خرم به شرط اینکه بخوابی.» یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت «می‌برمت به شرط اینکه بخوابی.» یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟» گفت «می‌رسی به شرط اینکه بخوابی.» هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.

 دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید «هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟» گفتم «شب‌ها نمی‌خوابم.» گفت «مگر چه آرزویی داری؟» گفتم «تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.» گفت «سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی...!

به من اعتماد کن

 

عایا شیشه ی مانیتورت پر از گرد خاکه؟؟؟

وقتشو نداری تمیزش کنی؟؟؟

خب پس یه کلیک کن:

تمیز شه!!

کلیک

در عرض 1 ثانیه!!

به من اعتماد کن دوست خوبم :))


مراقب چشم های خود باشید

جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند.»
جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.»


حکایت شیخ و مریدانش

 

مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض بکرد: یا شیخ خوابی دیدم بس عجیب ، خواب دیدم گدای سر چهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت که تو تحریمی.
شیخ فرمود : کمی دیر خواب دیدی. گامبیا و امبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند.
حیرانم ازاین عجایب تودرتو***دگران را برق بگیرد مارا جرقه ی پتو!
و مریدان همی گریستند
***
مریدی «تگری زنان» نزد شیخ برفت و گفت یا شیخ حالم دریاب که بغایت رسید.
شیخ فرمود : مریدا تو را چه شده ؟
عرض کرد : مرادا ! چشمانم ز حدقه درآمده ، خون در کله ام جمع بشده ، جهان در پیش چشمانم تیره گشته و شاخی بر سرم سبز شده.
شیخ فرمود : چیزی نیست ، یحتمل بعد از اخبار BBC ، اخبار بیست و سی بدیده ای.
و مریدان نعره ها و فغان ها زدند.
***
شیخ را پرسیدند : از برای چه ساکتی ؟
فرمود : سکوتم از رضایت نیست ، دلم اهل شکایت نیست.
و مریدان از هوش برفتندی.
***
روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت الاغ پیر لنگ لوکی می مانست که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول!
پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی.
نوبت به لغت نامه دهخدا برسید . شیخ به انگشت تدبیر اینتر بزد و …
بالا آمد آن صفحه ی نحس شوم *** دق دهنده ی مردم مرز و بوم
پس شگفتی مریدان را درگرفت. شیخ را پرسیدند : یا شیخ این لغت نامه ای بود. این دیگر چرا ؟
شیخ بگریست …
لغتنامه مملو زلغات کهن و نو***چه ربطی داشت به سیاست و پو.ر.نو
که چنینش کردند پیلتر و مسدود *** گناه دهخدای ادیب دیگر چه بود ؟
و مریدان آنقدر بگریستند و نعره کشیدند تا تسمه موتورشان بسوخت.
***
مریدی بر سر زنان نزد شیخ برفت رقعه ای به شیخ داد و عرض کرد یا شیخ قبض گازتان آمد.
فغان و ناله از مریدان برخاست.
شیخ گریان فرمود : کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم ، حال آن کلنگ بده ببینم.
مرید عرض کرد : یا شیخ این کلنگ نیست قبض است.
فرمود : هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده.
پس نیک در قبض نگریست که صفرهایش از قبض برون زده بود.
فرمود : به گمانم هیزم نیز گران گشته. بگردید و تپاله جمع کنید که گر آن هم گران شود بی گمان بیچاره ایم.
خوشا تپاله و وفور بی مثالش *** نه به این گاز و بهای بی زوالش
و مریدان خون بگریستند .
***
شیخ را پرسیدند : اینترنت ایران به چه ماند ؟
فرمود : به زنبور بی عسل.
عرض کردند : یا شیخ ، اینکه قافیه نداشت.
فرمود : واقعیت که داشت .
و مریدان رم کردندی و به صحرا برفتندی.
منبع: تریبون مستضعفین

 

"ای کسانی که ایمان آورده اید،
ازبسیاری ازگمانها بپرهیزید،که پاره ای. از گمانها گناه است،.....
.ازخدا بترسید،خدا توبه پذیر ومهربان است"

عید غدیر عید ولایت مبارک



روز مـحـشــر پـرسـیـد که تو غـرق گنـاهی ؟گفتمش یـا رب بلـی ...

گفت پس آتـش نمیـگیرد چـرا جـسم و تنـت ؟گفتمش چون حـک نمودم روی قلبم یا علی

مهربونا

داشتم فکر میکردم به حق الناس....

که اگه حقی به گردنمون باشه ازکسی دیگه خداهم نمیبخشه مارو ..بنابراین تصمیم گرفتم به عذرخواهی بکنم از شماها:

اگه اینجا دل کسیو شکستم وناراحتش کردم میخام منو ببخشین اگه پشت سرتون حرف زدم منو ببخشیداگه دلتونوشکستم اگه کاری کردم وچیزی گفتم که شماها ناراحت شدید و گریه کردید منو ببخشید هرچند همیشه سعی کردم چیزی بگم که شما شاد بشید و حتی برای جلب توجه بیخودی مظلوم نمایی نکردم ولی اگه کردم بازم منو ببخشیداگه سربه سرتون گذاشتم هم همینطور  کلا مهربونا همدیگرو ببخشیدمرسی

گاهی وقتا


گاهی وقتا لازم زمین بخوری....
تا ببینی کیا پشتتن...
       کیا باعث رشدتن...
                       کیا میرن...
                   کیا همه جوره میمونن!!!
گاهی لازم جوری زمین بخوری که زخمی بشی...
زخماتو باز بزاری تا ببینی...
کیا نمک میپاشن...
      کیا مرهم میزارن...
                کیا با تو هم دردن...
                           کیا هم خود دردن...
هیچوقت تا زخمی نشی نمیتونی بفهمی کی چه رفتاری میکنه!!!
دست یه کسایی نمک میبینی که روشون قسم میخوردی...
و یه کسایی مرهم میزارن که اصلا یادشون نمیکردی...
زمین که میخوری میبینی!!!
کیا خودی ان...
       کیا نخودی ان...
                 کیا هم بیخودی ان...

نوشیدن آب گرم با معده خالی

 
درمان با آب گرم. باورتان نمیشود مرضهایی که خدای سبحانه و تعالی خواسته با آب شفا بخشد پس حمد و منت برای خداست
اتحاد بیماریهای ژاپنی آخرین تجربه درمان با آب که نتایج صد درصد برای بیماریهای زیر را دارد منتشر کرد
سردرد شدید. فشار خون. کم خونی. درد مفاصل. فلج. ضربان شدید یا تند قلب. صرع. چربی. سرفه. التهاب حلق.آسم.سل. التهاب شرایین. وهر مرضی که به مجاری ادرار مربوط میشود. زیادی ترشح اسید و التهاب معده. کم اشتهایی. وهر مرضی که به چشم وگوش و حنجره مربوط میشود.
طریقه درمان با آبی که بجوش آمده
هر روز صبح زود از خواب بیدار شو و4 لیوان آب با معده خالی بخور 160 میلی. وآب باید گرم باشد ولی نه آنقدر که زبان را بسوزاند ولی ولرم نزدیک به گرم باشد
وتا 45 دقیقه بعد هیچگونه غذایی نخورید.
وپس از هر وعده غذا تا 2 ساعت آب نخورید بعضی از افراد یا مریضها در اوایل برای نوشیدن 4 لیوان در یک وقت مشکل دارند میتوانند کمتر آب بنوشند ویواش یو اش به 4 لیوان برسد
نتایج درمان با آب برای امراض زیر در مدت معین زیر ثابت شده
مرض قند 30 روز
فشار خون 30 روز
مشکلات معده 10 روز
انواع سرطان 9 ماه
سل و التهاب شرائین 6 ماه
کم غذایی 10 روز
مشکلات مجاری ادرار 10 روز
مشکلات بینی و گوش و حنجره 20 روز
مشکلات عادت ماهیانه 15 روز
مشکلات قلب و انواع آن 30 روز
سردرد شدید 3 روز
کم خونی 30 روز
چربی 4 ماه
صرع و فلج 9 ماه
مشکلات دستگاه تنفسی 4 ماه
 

خدایا....

خدایا...

 

    تو نگاهم کن...

 

بدجور محتاج نگاه مهربانانه ی توام...

 

                               نگاهت را از من دریغ مفرما...

 

                                                    غیر از تو کسی را ندارم...

                                                                   *تنها*

حتما یه خیری درش هست...!

 
می گن یه پادشاهی بوده یه رفیقی داشته که همیشه این دوتا با هم بودن

هر اتفاق خوب یا بدی می افتاده رفیقه می گفته که حتما یه خیری درش هست...!

یه روز اینا با هم میرن شکار و در اثر یه اتفاق انگشت دست پادشاه قطع می شه.

خیلی داغون و ناراحت بوده که رفیقش می گه حتما یه خیری تو این قضیه هست.

پادشاهم عصبانی می شه و می گه چه خیری بابا؟! و رفیقش رو می ندازه زندان

چند وقت بعد پادشاهه میره شکار اما این بار گیر یه قبیله آدم خوار می افته...

آدمخوارها می بندنش به یه درخت و می خواستن مراسم خوردنش رو شروع کنن که متوجه انگشت قطع شده پادشاه می شن...

اونا یه اعتقادی داشتن و اونم این بوده که اگه کسی نقص عضوی داشته باشه و اینا بخورنش همون نقص گریبانگیر اونام می شه...
پس پادشاه رو نمی خورن و آزادش می کنن...!

یه دفعه پادشاه یاد دوستش می افته و میره از زندان درش میاره و بهش می گه ببخشید من اشتباه کردم انداختمت زندان حق با تو بود اگه انگشتم قطع نشده بود آدمخوارها منو می خوردن...!

دوستش می گه عیبی نداره اینم یه خیری توش بوده که منو انداختی زندان...!

 پادشاه می گه نه بابا چه خیری من تو رو اذیت کردم زندان رفتی و...

رفیقش می گه خوب آخه اگه من زندان نمی رفتم که با تو میومدم اونجا ؛ بعدشم من که نقص عضو نداشتم خب آدمخوارها تو را نمی خوردن منو که می خوردن...!